پادشاهی دارا : شاهنامه فردوسی - قسمت چهل و دوم
deep stories deep stories
60.8K subscribers
24,038 views
834

 Published On Mar 3, 2023

حمایت مالی اختیاری از کانال دیپ استوریز
  / deeppodcastiran  
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در این ویدیو از دیپ استوریز دوباره به سراغ داستانهای شاهنامه رفتیم. داستانهای شاهنامه فردوسی از زباترین و پرمعناترین داستانها در تاریخ ادبیات فارسی و همچنین ادبیات جهان هست از داستانهای شاهنامه فردوسی فیلمها و مستندات و همچنین سریالهای زیادی تولید شده است اما شاهنامه فردوسی را تنها نباید برای ایران دانست شاهنامه فردوسی مجموعه ای از داستانهای و قصه های جالب و همچنین حماسی است که میتواند برای بسیاری از ملتها و مردمان جهان جالب آموزنده باشد به همین دلیل در سراسر دنیا انسانهایی را میبینیم که به شاهنامه فردوسی علاقه دارند و شاهنامه فردوسی را ارج مینهند به قول نویسنده بزرگ تریکه، اورهان پاموک، شاهنامه فردوسی دریایی از داستان است.
ما داستانهای شاهنامه فردوسی را از ابتدا آغاز کردیم و تمامی داستانهای شاهنامه فردوسی را دسته بندی و قسمت بندی کردیم که شما میتوانید به راحتی هر کدام از داستانهای شاهنامه فردوسی را تماشا کنید
پادشاهی داراب:
داراب هنگامیکه بر تخت نشست، عدل و عدالت رو گسترش داد و در نبردی خونین پیروز شد. داراب به سمت عربستان حرکت کرد در اونجا با نیروهای رومی درگیر شدند، قیصر روم درخواست صلح کرد. داراب اعلام کرد شرط صلح، پرداخت خراج توسط رومی ها ست. علاوه بر اون دختر قیصر روم، ناهید باید به همسری شاه ایران، داراب در بیاد.
قیصر قبول میکنه و دخترش ناهید رو با سکه و جواهرات بسیار، راهی منطقه پارس میکنه. ناهید و داراب با هم ازدواج میکنند اما یک شب داراب بویِ بسیار ناخوشی رو از دهانِ ناهید حس میکنه. طبیبان با دارویی به نام اسکندر، این بوی ناخوش رو درمان میکنند اما داراب دیگه تمایلی به ناهید نداشت به همین دلیل ناهید رو به روم بر میگردانه، این در حالی بود که ناهید از داراب باردار بود.
نه ماه گذشت و ناهید صاحب پسری شد. به پاس همون داروی رفعِ بو، اسم پسرش رو اسکندر گذاشت. اسکندر در دربار امپراتوری روم نزد قیصر روم پرورش پیدا میکنه. اون طرف گود در ایران، داراب دوباره ازدواج میکنه و اینبار هم صاحب فرزندِ پسری میشه که اسمش رو «دارا» میذاره. داراب پس از 12 سال سلطنت بیمار میشه و از دنیا میره و به جای اون فرزندش «دارا» بر تخت سلطنت ایران تکیه میزنه.
پادشاهی دارا:
پس از مراسم مرگ پدر، پادشاهی دارا آغاز میشه. دارا بسیار تند خو و با زبانی بسیار گزنده بود. به شدت به اطرافیانش خشم میگرفت دستور داده بود به پادشاهان کشورهای همسایه نامه بنویسند و از همه بخوان که خراجگذار شاه ایران بشن در غیر اینصورت با ارتش قدرتمند ایران روبرو خواهند شد.
حاکمان کشورهای اطراف که تاب مقاومت نداشتند پذیرفتند و خراج های سالیانه به دربار پادشاهی ایران میفرستادند. دارا اهمیت زیادی به قوای نظامی میداد و بیشترین درآمد ها در این دوران نصیب نیروهای نظامی شده بود. بعد از این قدرتنمایی، دارا دو شهر تاسیس کرد: شهری به نامِ قلعه دارا که در میان رودان قرار داره و همچنین شهری به نام داراب که در استان فارس قرار داره. هر دو شهر تا به امروز همچنان وجود دارند. مورخین اعتقاد دارند داریوش سوم هخامنشی در تاریخ ایران همان دارا در شاهنامه فردوسی است.
در همین دوران قیصر روم از دنیا میره و اسکندر پادشاه روم میشه. حکیمی فرزانه به نام (ارسطو) راه و رسم کشور داری رو به اسکندر جوان آموزش میده و از اسکندر میخواد هیچگاه از مشاوره و صحبت با بزرگان دست بر نداره و بیدرنگ هیچ اقدامی انجام نده. اسکندر از نصیحتهای ارسطو بسیار استفاده میکنه.
مدتی بعد فرستادگان دارا به نزد اسکندر میرن تا خراج سالیانه رو دریافت کنند. اسکندر به فرستادگان دارا میگه که هیچ منبع درآمدی وجود نداره و از این به بعد روم خراجی به ایران پرداخت نخواهد کرد. فرستادگان دارا با ناراحتی و دست خالی به سمت ایران برمیگردند. اسکندر هم به سپاهش دستور آماده باش میده. با نیروهای قدرتمندی به سمت مصر لشکرکشی میکنه و در نهایت مصر رو فتح میکنه. پس از فتح مصر به سمت ایران به راه می افته.
دارا که متوجه خطر شده بود نیروهای خودش رو برای مقابله با اسکندر آماده میکنه. دو سپاه در مقابل هم قرار میگیرند اما اسکندر قصد جنگ با دارا رو نداشت. اسکندر در لباس یک فرستاده به دربار شاه ایران میره. دارا اسکندر رو نمیشناسه و واقعا فکر میکنه فرستاده‌ای از جانب اسکندر اومده. اسکندر به دارا میگه: قصد جنگ نداره فقط از خاک ایران برای پیشروی به سایر ممالک نیاز داره و اگر سپاه ایران براش مشکل ایجاد کنه راهی جز جنگ باقی نمیمونه. دارا هم که قصد جنگ نداشت میپذریه و بدون اینکه اسکندر رو بشناسه اونو به مهمانی بزرگی دعوت میکنه. اما در این مهمانی بود که سفیران دارا از روم برمیگردن و اونها اسکندر رو میشناسن. دارا که متوجه حقیقت شده بود دستور داد اسکندر رو دستگیر کنند.
اسکندر و یارانش با سرعت و توان بسیار زیاد از قصر خارج شدن و به سمت اردوگاه رومی ها حرکت کردند و دست ماموران ایرانی به اونها نرسید
اسکندر به فرماندهانش گفت: سپاه ایران اونقدرها هم که میگفتن قوی و بزرگ نیست اگر حمله کنیم پیروز خواهیم بود.
صبح روز بعد نیروهای اسکندر به ایران حمله میکنند. در نتیجه این جنگ نیروهای ایرانی شکست سختی میخورن. دارا به کرمان فرار میکنه. بازماندگان ارتش از شاه میخوان که نامه‌ای برای اسکندر بنویسه و خودش رو فرمانبردار بدونه
________________________________________________________________________
اگر طراح هر کدام از طرح‌های استفاده شده در این ویدئو رو میشناسید یا خودتون طراح آثار هستید، به ما ایمیل بزنید تا اسمتون رو به عنوان طراح اعلام کنیم.
If you own any of the arts that we used in this video, or you know the artist of any of them, please contact us via email to give you the credit.
[email protected]

show more

Share/Embed