داغ ننگ : داستان یک رسوایی - اثر ناتانیل هاثورن
deep stories deep stories
60.8K subscribers
13,831 views
537

 Published On Apr 21, 2024

حمایت مالی اختیاری از کانال دیپ استوریز
  / deeppodcastiran  
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
:music by
@incompetech_kmac Kevin MacLeod
@ScottBuckley
under Creative Commons Attribution: https://creativecommons.org/licenses/...
_______________________________________________________________________
اگر طراح هر کدام از طرح‌های استفاده شده در این ویدئو رو میشناسید یا خودتون طراح آثار هستید، به ما ایمیل بزنید تا اسمتون رو به عنوان طراح اعلام کنیم.
If you own any of the arts that we used in this video, or you know the artist of any of them, please contact us via email to give you the credit.
[email protected]
ـــــــــ
داغ ننگ با نام اصلی The Scarlet Letter یکی از صد رمان برتره جهانه. ناتانیل هاثورن در سپتامبر 1949 شروع به نوشتن اون کرد و در فوریه 1850 رمان را به پایان رساند. این رمان برای اولین بار توسط سیمین دانشور به فارسی برگردونده شده و در سال 1357 از طرف انتشارات خوارزمی به چاپ رسید. چند اقتباس سینمایی نه چندان مشهورهم از روی همین رمان ساخته شده اند.
ماجرای رمان در بوستون ( مرکز و بزرگترین شهر ایالت ماساچوست آمریکا) و در 1620 میلادی ( قرن هفدهم) اتفاق می افتد. گروهی از پیوریتن‌ها جلوی تنها زندان شهر جمع شده اند. پیورتین ها یک گروه از پروتستانهای انگلیسی در قرن 15 و 16 بودند. آنها در انتظار زنی هستند که باید از زندان بیرون بیایید و به طرف سکویی بره که در مرکز شهر براش تدارک دیده اند. زنان پیوریتنی که بیرون از زندان ایستاده اند با لحنی شرارت آمیز و مغرورانه درباره ی آن زن و گناهی که کرده باهم صحبت میکنند. در همین لحظه در زندان باز میشود و زنی که کودکی در آغوش دارد از زندان بیرون می آید؛ نام این زن هستر پرین است. او زنی بسیار زیبا و دلربا است و غرور و متانت خاصی در قدم ایش دارد. او لباسی بلند بر تن دارد و حرف اِیِ انگلیسی (A) روی لباسش، جلوی سینه اش گلدوزی شده است.
Adulterous
اما جرم او چیست؟ جرم او رابطه ی نامشروع است و حرف اِی به معنی زناکار است تا همه بدانند او گناهکار است و این داغ ننگ همیشه باید بر روی لباسش بمونه که همه ی شهر او را بشناسند.
پیوریتن ها گروهی از پروتستان های انگلیسی در سده های شانزدهم و هفدهم بودند که پشتیبان پالودن کلیسای انگستان از هر گونه رسم کاتولیک رومی بودند. در قرن هفدهم شرایط زندگی در انگلستان برای پیوریتن ها سخت شد و آن ها به آمریکا کوچ کردند. ماجراهای این رمان نیز مربوط به همان دوران است
هستر که کودکش را در آغوش گرفته از بین جمعیت به طرف جایگاه میرود. به جایگاه میرسد، از پله-ها بالا میرود و روی سکو می ایستد. او باید چند ساعتی در آن جایگاه بایستد تا همه ی شهر او را ببینند. تمام جمعیت شهر دور تا دور او ایستاده اند. هستر به جمعیت نگاه میکند و به طرز دردناکی احساس شرم میکند. در بین جمعیتی که بهش نگاه میکردند، ناگهان چشمش به یه چهره ای آشنا می افتد و احساس می کند او را میشناسد. او مردی کوتاه قد، بد شکل و لاغر است. در همین حین مرد غریبه نیز به چهره ی او دقیقتر نگاه میکند و گویی او نیز هستر را میشناسد. مرد در گوشه ای ایستاده است و انگار از اهالی بوستون نیست و تازگی به این شهر آمده است.
مرد غریبه از کسی که در کنارش ایستاده است میپرسد ماجرای این زن چیست؟ چه گناهی مرتکب شده است؟ آن مرد هم قصه را شرح میدهد:
«این زن مرتکب گناه شده یه شریک جرم هم داره که از گفتنِ نامش، امتناع میکنه.»
مرد غریبه با خودش فکر میکنه که به زودی نام مردی که باهاش رابطه داشته است فاش خواهد شد. سکویی که زن روی آن ایستاده است مشرف به کلیساست. کشیش جوانِ کلیسا فردی به نامِ آرتور دیمِسدِل میاد و با هِستر صحبت میکنه:
«نام شریک جرم و شریک گناه ات را بگو! شاید او جسارت ندارد خودش را معرفی کند و جلو بیاید.»
بعد هم نطقی طولانی میکند. علیرغم سخنرانی پرشورکشیش دیمسدل، هستر با قاطعیت از آوردن نام پدر فرزندش خودداری می‌کند در همین لحظه کودک هستر که مروارید نام دارد به گریه می افتد . هستر سعی میکند کودک را آرام کند. بعد هم هستر رو به زندان بر میگردونن.
هستر در سلول زندان دچار حالت جنون میشه و مروارید هم گریه میکند. زندانبان پزشکی به نام راجر رو به سلول هستر راهنمایی میکند تا او را مداوا کند. راجر پزشکی است که به اصول مسیحیت آشناست و خواص گیاهان دارویی و جنگلی را نیز خوب میداند. وقتی راجر وارد سلول میشود هستر ابتدا به او شک دارد و از نیتش میترسه.
راجر دارویی آرام بخش به کودک میدهد و کودک به خواب میره. بعد هم دارویی آرام بخش برای هستر مینویسد . هستر نیز باور میکند که او برای کمک کردن آمده است. پزشک، یک صندلی کنار تخت هستر میگذارد و با هم مشغول گفتگو میشوند.
اما هستر چرا از پزشک میترسد؟ و چرا در ابتدا به نیت او شک میکند؟
راجر همان مرد غریبه ای است که در میان جمعیت حضور داشت و هستر او را با اولین نگاه شناخت. راجر در واقع شوهر زخم خورده ی هستر است که دو سال پیش خانه را ترک کرد و در پی علم و دانش و کشفیات دارویی از بوستون خارج شد . مدتی هم اسیر بومیان بود. اون حالا برگشته و در این دو سال بسیار پیر شده است. او خودش اذعان دارد که ازدواجش با هستر از اول اشتباه بوده اما دوست دارد بداند شریک جرم هستر کیست و پدر مروارید چه کسی است. او به هستر میگوید:
«من به دنبال انتقام از تو نیستم، اما میخواهم نام آن مرد را بدانم. یعنی پدرِ مروارید.»
هستر اما نامی از او نمیبرد. هرچند آن شریک جرم مانند هستر داغ ننگی را روی لباسش نمیپوشد اما راجر قول میدهد که او را پیدا کند. از طرفی، راجر دلش نمیخواهد هویتش از سوی هستر فاش شود. هستر سوگند یاد می‌کند که هویت راجر را مخفی نگه دارد، اگرچه اون وحشت داره که با سکوتش ممکن است روحش رو نابود کند.

show more

Share/Embed